104

چه حس غریبیه... وقتی میبینی جز خدا و مادرت هیچکسو نداری :)

103

کمردرد دوباره افتاد به جونم..

این روزا به بطالت داره میگذره و هییییچ کاری نمیکنم...

باید چاره‌ای اندیشید :)

102

همینجوری یهویی اومدم بگم که خیلی بی عرضه‌ام... همین!

101

هر انرژی‌ای که به عالم میدی به خودت برمیگرده.. چندین برابرش هم برمیگرده :)

100

+چرا دورانِ کودکی انقدر عمیق و ماندگار میمونه تو ذهن؟ اون حس و حالی که اون زمان به چیزی داشتم، همین الانم میتونم حس کنم.. مثلا آهنگ‌های بهرام حصیری که بابا تو ماشین میذاشت .. الان همون آهنگ‌ها رو میشنوم پرت میشم به روزهای کودکی.. روزهایی که تفریحِ سه تایی‌مون رفتن به فروشگاه رفاه و خریدکردن بود.. دور دور کردن با ماشینِ نو.. 

لحظه‌های تلخ هرچقدر هم زیاد باشن، چون حس خوبی بهشون نداریم سعی میکنیم خیلی یادشون نیفتیم .. به همین خاطر کمرنگ میشن..

ولی لحظه‌های خوب و شاد، مدام تو ذهنمون مرور میشن و پررنگ‌تر.. حسِ ثبت‌شده در اون لحظه حتی بعد از سال‌های طولانی باز هم تازه‌ میمونه :)

همین الان به این نتیجه رسیدم که لحظه‌های شاد زندگیم رو تا میتونم زیاد کنم..تا ۳۰-۴۰ سال بعد به اندازه کافی خاطره خوب داشته باشم که بهم حس خوب بده!

99

بغض دارم.. یه بغض بی دلیل که نمیدونم از کجا اومده

نمیدونم دلم چی میخواد.. فقط میخوام یه جا بشینم و هیچکس کاری به کارم نداشته باشه. بشینم شادی و حالِ خوب بقیه رو نگاه کنم.. همین!

98

وقتی آدم عاشقِ طرف نباشه همین میشه دیگه. با یه رفتار کوچیکش ازش متنفر میشی :) دلت نمیخواد سمتت بیاد حتی :)

خدایا.. نیاز به گریه دارم..

97

نمیدونم چرا یادت میره منابعِ انگیزشیت...؟

چرا حتما باید خواهرشوهرکوچیکه و شوهرشو ببینی تا یادت بیاد چقد عقبی؟!!

چرا حتما باید ببینی که اینا چجوری با آسانسورِ جیبِ باباشون فرتی دارن میرن بالا، تا یادت بیاد که تو و همسر باید از پله‌ها بدو بدو برین بالا؟؟

اینو یادت باشه.. الیییییی حواست باااااااااشههههه زندگی نیاز به جنگیدن دارههههههه....

تو خییییییییلی بی عرضه‌ای... تو خییییییلی تنبلیییییی...

وقتی تو داری خواب میبینی، مردم دارن بدو بدو سمت آرزوهاشون میرن...

بیدار شو... بلند شو... بلند شوووووو...

96

آدما تا وقتی بچه هستن دوست داشتنی‌ان. وقتی بزرگ میشن دیگه نمیشه از ته دل دوستشون داشت..

بچه ها معصومن.. پاکن‌.. سیاست ندارن.. بی شیله پیله و روراستن.. گریه و خنده‌شون از ته دله.. وقتی یکیو دوست ندارن خب ندارن!.. نمیتونی چیزی رو بهشون زور کنی.. نمیتونن فیلم بازی کنن، ادا دربیارن.. حواسشون فقط به خودشونه.. نگاه نمیکنن که بقیه در موردشون چی میگن.. انگار تا یه سنی روحِ خدا هنوز تو وجودشون هست :)

ولی تا بزرگ میشن.. حسود میشن.. خودخواه میشن.. بی رحم میشن.. رفتاراشون دیگه خلوص نداره و سیاست قاطیش میشه.. یه نقاب میزنن به صورتشون و خودِ واقعیشونو زیرش قایم میکنن..

ای کاش میتونستم روحِ پاکِ بچگیمو حفظ کنم...


+ نشونی: دیشب آلبومِ خانوادگی همسرو نگاه میکردم. بعدشم رفتیم بیمارستان آباش اونجا بستری بود

95

دلم بغلِ همسرو میخواد ولی قهریم.. یعنی دلخوریم.. خیلیم بدجور! از اونایی که پشت بندش یه بحثِ مفصل هست..