خانه عناوین مطالب تماس با من

پناهگاه

پناهگاه

پیوندها

  • آشپزی
  • ندا

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • 124
  • 123
  • 122
  • 121
  • 120
  • 119
  • 118
  • 117
  • 116
  • 115

بایگانی

  • مهر 1399 1
  • تیر 1399 1
  • اردیبهشت 1399 11
  • فروردین 1399 7
  • اسفند 1398 7
  • بهمن 1398 10
  • دی 1398 21
  • آذر 1398 25
  • آبان 1398 9
  • مهر 1398 5
  • شهریور 1398 3
  • مرداد 1398 9
  • تیر 1398 7
  • خرداد 1398 4

جستجو


آمار : 7134 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • 64 پنج‌شنبه 28 آذر 1398 13:20
    دلم نمیخواد کلا خانواده شوهرمو ببینم!!آیا ایراد از منه؟!آیا من مشکل دارم؟!اصلا دلم نمیخواد همسرم کنارشون باشه :/خیلی حس بدی دارم نسبت به خواهرشوهر کوچیکه. دلم نمیخواد اینجوری باشه. دوس دارم حس و حالِ خوب داشته باشمخدایا چرا اینجوری شدم من..ینی رفتارای اونا باعث شده؟!
  • 63 شنبه 23 آذر 1398 07:32
    بابا برا اینکه اتاق تاریکه سرد بشه پکیج رو خاموش کرده بود. اتاقِ منم یخ بود. رفتم روشنش کردمالان اومدم نشستم رو تختم. زانوهامو بغل کردم. پتو رو کشیدم رو سرم و زیر پتو دارم تایپ میکنم :)قشنگ همه روزنه‌ها رو میپوشونم و یه جای امن برا خودم میسازم اینجا زیر پتو :)احساسِ ضعف میکنم و سرم گیج میره.. کاش بابا زودتر بره تا...
  • 62 شنبه 23 آذر 1398 07:19
    دیروز عصر همسر اومد خونه ما. نیم ساعتی نشستیم و بعدش رفتیم خونه اونا. همسر سردرد داشت سرما هم خورده بود زود خوابید‌. منم دیگه دلم نیومد بیدارش کنم شبو موندم اونجاصبح شنگول و خندون اومدم خونه خودمون. درو که باز کردم با اخمِ بابا مواجه شدم. جواب سلامم نداد بهم :) اتاق تاریکه رو نگاه کردم دیدم درش بسته‌س فهمیدم مامانو...
  • 61 جمعه 22 آذر 1398 09:56
    قرار نیست حالِ خوب از آسمون برام نازل بشه. خودم تصمیم میگیرم که این حال و هوای خوب رو برا خودم بسازم یا اینکه دست رو دست بذارم و به شرایط و اطرافیان اجازه بدم حالِ امروزم رو تعیین کنن :)استاد میگفت اگر آدمِ منفی نگر تو زندگیتون دارید سعی کنید ازش دور بمونید تا انرژی منفیش بهتون نرسه.. من پرسیدم اگر یکی از اطرافیانِ...
  • 60 جمعه 22 آذر 1398 00:57
    صبر کردن یاد بگیر..برای افتادنِ اتفاق‌های خوب صبر کن..خدا جوابِ صبوریِ تو رو طوری میده که حتی فکرشم نمیکنی :)
  • 59 پنج‌شنبه 21 آذر 1398 22:03
    + این که من هیچ دوستی ندارم که در مواقعِ بی حوصلگی و دلتنگی بهش پیام بدم بگم رفیق دلم تنگه. بعد اون بگه رفیق چیکا کنیم دلت واشه؟ بعد من بگم مثلا فلان کارو کنیم. بعد اون بگه بکنیم :|یا مثلا.. زنگ بزنم دوسه ساعت حرف بزنیم غیبت کنیم :|یا مثلا.. بریم بیرون قدم بزنیم الکی :|یا مثلا.. بریم از این خوراکی کثیف مثیفا باهم...
  • 58 چهارشنبه 20 آذر 1398 11:23
    لعنت به من..امروز که مدارس تعطیل شد نتونستم برم کتابخونهروزایی ک۶ کتابخونه نمیرم عملا هییییچی نمیتونم بخونماز ساعت ۸ صب تا حالا حتی روی کتابم باز نکردم‌. فقط با مامان حرف زدیم و حرص خوردیماگه نتونم امروزو جبران کنم بیچاره میشمخییییلی از برنامه عقب میفتم..+اول توکل.. بعدم توسل... = آرامش :)+بعدا نوشت: همسر رفته تبریز‌....
  • 57 سه‌شنبه 19 آذر 1398 20:15
    حس بد...همین!
  • 56 سه‌شنبه 19 آذر 1398 19:22
    گاهی تنها بودن خیلی خیلی خیلی لذت بخشهمثل همین الان :)که همسر تازه اومده بود‌. باباش زنگ زد پاشد رفت و من تنها شدمولی خوب شد که رفتفقط کاش برام شام بگیره بیاره :/ حالِ شام درست کردن ندارم. ینی حالشم داشتم وقتشو ندارم -_-خلاصه.. حس و حالِ خوب دارم الاناز وقتی شروع به خوندن کردم، حالم خوبه.. واقعا تاثیرشو میبینم :)من به...
  • 55 سه‌شنبه 19 آذر 1398 14:04
    در طولِ اینهمهههه سالی که درس خوندم و محصل یا دانشجو بودم، پیش نیومده بود که از درس خوندن خسته نشم :| همیشه یکی دوساعت که میخوندم داد و ناله‌م هوا بود یا پامیشدم اینور اونور الکی پلکی راه میرفتم :/ولی حالا .... !جل الخالق :///چشم و گوش شیطون کرو لال و کور بشه انشاالله :| + نوشته بود هروقت برات موفقیت از"یک...
  • 54 سه‌شنبه 19 آذر 1398 13:40
    چقدم خوش میگذره اینجا تو کتابخونه
  • 53 سه‌شنبه 19 آذر 1398 09:47
    وقتی یه هدفی واسه خودت انتخاب میکنی، نیاز به انگیزه برای ادامه مسیر داری. وقتی خسته میشی، وقتی ناامید میشی، وقتی زمین میخوری،.. نیاز به یک منبع انرژی داری. به اون منبعِ انرژی نگاه کنی یا بهش فکر کنی و طوری تمامِ سلول‌هات به حرکت واداشته بشن که خستگی و ناامیدی از یادت بره. این منبع میتونه مثبت یا منفی باشه. به نظر من...
  • 52 یکشنبه 17 آذر 1398 08:34
    برنمیدارم فکرمو از چیزی که میخوام :)
  • 51 یکشنبه 10 آذر 1398 23:54
    صبح از ۸ونیم تا ۱۱ونیم نشستم پای کامپیوتر که پیش فروشِ ایران خودرو ثبت نام کنم. دقیقا از ساعت ۱۰ونیم تا ۱۱وربع وای فای قطع شد :) و من وقتی با اینترنت گوشیم رفتم دیدم ظرفیت پُر شده. مویه کنان و شیون کنان زنگ زدم به همسر گفتم. اونم خندید گفت همون چن ثانیه اول باید اقدام میکردی. خلاصه نشد که بشهتا ظهر با مامان غیبت این و...
  • 50 جمعه 8 آذر 1398 16:29
    منِ تک فرزند و یکی یه دونه، چجوری با خانواده شوهر کنار میاد خدا میدونه..!!!
  • 49 جمعه 8 آذر 1398 13:45
    زمانِ مجردیم وقتی مدارس تعطیل میشد جهنمِ من شروع میشد. همش با مامان دست به دعا بودیم که مدارس تعطیل نشه. ولی حالا که متاهل شدم همش خدا خدا میکنم تعطیلی بشه که همسر کنارم باشه. مثل امروز :) چقدر لذت بخش شروع شد و چقدز لذت‌بخش‌تر داره ادامه پیدا میکنه. البته ادا و اصولِ خواهرشوهر کوچیکه هم هست ولی خنده‌های از ته دلم با...
  • 48 پنج‌شنبه 7 آذر 1398 21:47
    به همسر میگم نواربهداشتی ندارم پاشو بریم از سرکوجه بخریم. گفت باشه بعد تلفنی زنگ زده به مامانش که با خواهرش بیرونن با ماشین، به مامانش میگه اومدنی برا الی نوار بخرید !!!! نمیدونم واقعا.. من زیااادی حساسم؟؟؟؟ یا این بلد نیس رفتارشو؟؟؟ آخه مادرشوهر برا آدم نواربهداشتی بخره زشت نیس؟؟؟ اون خواهرش چی میگه آخه؟؟ حالا من با...
  • 47 پنج‌شنبه 7 آذر 1398 21:36
    عُرفِ رفت و آمدها در دوران نامزدی چیه واقعا؟!! الان نمیدونم ما خیلی همو میبینیم یا خیلی عادیه؟ اصلا درسته که شبو خونه همدیگه بمونیم یا نه؟ تکلیف چیه؟ یکی میگه نامزدت زیاد باید بیاد خونتون. اگه کم بیاد ینی دوستت نداره :/ یکی میگه خیلی پیش هم نباشید زشته :/ یکی میگه هفته‌ای یه بار :/ یکی اینجوری نگا میکنه :/ یکی اونجوری...
  • 46 چهارشنبه 6 آذر 1398 23:00
    امروز روز اول پریودم بود. همیشه اولین روز برام سخت ترین روزه. درد شدید و بی حالی در حد غش کردن! الانم در حالی دارم تایپ میکنم که ۲ تا کدئین خوردم + مفنامیک + سرماخوردگی امروز فهمیدم همسری که انتخاب کردم اصلا آدمِ همراهی نیست. در اوجِ درد و بی حالیِ من به فکر چایی خوردنش بود :) منم رفتم ادای استفراغ رو درآوردم ببینم...
  • 46 چهارشنبه 6 آذر 1398 17:16
    کاش شوهرم فقط مال خودم بود.. دلم نمیخواد حتی با مامانش شریک بشم :/ حس بدیه که یه بخشی از شریک زندگیم مال چن نفر دیگه هم هست :/
  • 45 سه‌شنبه 5 آذر 1398 12:35
    بعضیا چقد روحشون سفیده.. آدم حس میکنه درونشون یه دریا آرامش هست که هر ناملایمتی و میندازن تو اون دریا و به راحتی حل میشه.. از بین میره خوش بحالشون که انقد حالشون خوبه.. ولی بعضیای دیگه درونشون پر از تنش و سیاهیه.. انگار حتی قشنگ‌ترین چیزا وقتی به این آدما میرسه سیاهش میکنن.. + مامان چطور میتونی انقد سفید و آروم...
  • 44 دوشنبه 4 آذر 1398 23:54
    پزشکی قبول میشم برگه قبولی رو پرت میکنم جلو همشون بعد خودمو ازشون میگیرم.. تمومش میکنم.. ولی قبل تموم شدن، خودمو ثابت میکنم بهشون.. اگه اینکارو نکنم ینی همه حرفای بابا در موردم درسته.. اگه اینکارو نکنم ینی همه تهمتایی که بهم زدن درسته + الان بیییی نهایت درک میکنم که چرا جوکر شد جوکر! فیلمش رو برای بار هزارم میبینم :)
  • 43 دوشنبه 4 آذر 1398 23:24
    بعضی شبا رو نباید یادم بره نباید یادم بره پدری رو که نذاشت حتی یک روز از زندگیم حالم خوب باشه و مال خودم باشم نباید یادم بره.. حتی دورانِ نامزدیِ منو زهرمارم کرد لطفا یادم نره.. جزئیاتِ زندگیِ متاهلیِ منو نشست پیش همه گفت نباید یادم بره.. اطرافیانی که منو قضاوت کردن نباید بدیایی که بهم شده رو یادم بره.. +امروز فهمیدم...
  • 42 چهارشنبه 29 آبان 1398 22:17
    امروز صبح که همسر رفت سرکار خیلی خیلی خوابم میومد. خوابیدم و به امید اینکه مامان یه ساعت دیگه بیدارم میکنه آلارم گوشی رو تنظیم نکردم. وقتی با صدای باز شدن در اتاقم و فریادِ " پاشووو دیییییر شدددد" مامان بیدار شدم و گوشیمو نگاه کردم فهمیدم که دو ساعتی بیشتر خوابیدم مامان با خاله‌اینا رفت و منم بدون خوردن...
  • 41 دوشنبه 27 آبان 1398 23:56
    ازدواج نکنیییییییییییییییییییییییییییید ازدوااااااااااااج نکنیییییییییییییییییییییییییییییییید آقاااا ازدوااااج نکنییییییییییییییییدددددددددددددددد + با دااااااااد و هوااااااااااااار بخوانید !!!!!
  • 40 چهارشنبه 22 آبان 1398 23:56
    "رفتار، نگرش رو عوض میکنه" این عبارت رو بهمون یاد دادن ولی تا چیزی رو تجربه نکنی نمیتونی کاملا درکش کنی. وقتی تجربه کردی و برات حل شد، میتونی به دیگران هم توصیه کنی + تمام حجم قفس را شناختیم.. بس است. بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم (همینجوری یهویی! حال و هوام با این جمله یکی بود)
  • 39 چهارشنبه 22 آبان 1398 22:28
    احساسِ غریبی بین خانواده شوهر که یهویی میاد، خر است :/
  • 38 پنج‌شنبه 16 آبان 1398 12:11
    +دیشب یه کاغذ و خودکار اورد داد بهم، گفت تو زندگیت هرچی هدف داری بنویس اینجا. یه لحظه فکر کردم و دیدم جز یکی دوتا هدف کلیشه‌ای چیزی به ذهنم نمیرسه! جالب بود برام با اینکه جدیدا خیلی خیلی فکر میکنم ولی تا بحال به طور جدی در مورد اهداف ریز و درشت زندگیم فکر نکرده بودم بیایم فکر کنیم ببینیم از زندگی چی میخوایم و برای...
  • 37 چهارشنبه 15 آبان 1398 20:45
    تو آدم بزرگی نشدی.. چون برای بزرگ شدن تلاشی نکردی
  • 36 پنج‌شنبه 9 آبان 1398 23:17
    شوهرداری یعنی فقط سیاست! همین و بس + یادم باشه بیام در موردش حرف بزنم شمال. منزل دوستش. رفتار با سیاست زنِ دوستش و استقبالِ همسر
  • 120
  • 1
  • 2
  • صفحه 3
  • 4