42

امروز صبح که همسر رفت سرکار خیلی خیلی خوابم میومد. خوابیدم و به امید اینکه مامان یه ساعت دیگه بیدارم میکنه آلارم گوشی رو تنظیم نکردم. 

وقتی با صدای باز شدن در اتاقم و فریادِ " پاشووو دیییییر شدددد" مامان بیدار شدم و گوشیمو نگاه کردم فهمیدم که دو ساعتی  بیشتر خوابیدم

مامان با خاله‌اینا رفت و منم بدون خوردن صبونه رفتم دنبال کار کارت سوخت همسر

وقتی رسیدم پلیس +۱۰ ، به قدری شلوغ بود که چند ثانیه‌ای دم در ایستادم تا فضا برام عادی بشه بعد برم داخل جمعیت.‌ولی خداروشکر دیروز اسم نوشته بودیم و در عرض یه ربع کار من انجام شد

بعد که میخواستم برم پیش مامان اینا نقشه اسنپ برام بالا نمیومد :/ و مجبور شدم از این ماشین زردا بگیرم و برم

خلاصه گشتون گشتون رفتیم یه چن تا تیکه پارچه خریدیم. ساندویچی هم نوش جان کردیم و برگشتیم خونه

ناهار خوردم. دراکولا رو نگا کردم و خوابیدم

هیچ پیام و تماسی از همسر نداشتم تا ساعت ۷ عصر که گفت امشب تا ساعت ۱۰ کار داره و دیدارمون میمونه برا فردا! با اینکه من میدونم هیچوقت هیچ کار واجبی نداره و فقط برای آوردن بهونه و توجیه خودش این حرفا رو میزنه. منم گفتم درس دارم و خدافظی کردم. دوباره یه ساعت پیش زنگ زد و گفت چخبر و اینا. منم خیلی سرد گفتم هیچی. آخر حرفاش با صدای بلند پیش مامانش‌اینا گفت خب میگی چیکااااار کنم؟؟؟ الان پاشم بیااااام؟؟؟ :| در صورتی که من هیچ حرفی از اومدن نزدم. ناراحت شدم و گفتم چرا پیش مامانت طوری حرف میزنی که اون فک کنه من مجبورت میکنم بیای؟؟ داشت حرف میزد که قطع کردم گوشی رو

میدونم کارم درست نبوده. میدونم زود از کوره دررفتم. میدونم اینجور موقعیت‌ها نیاز به یه پختگیِ خاصی داره. میدوووووونم.‌. ولی نتونستم...

+ دقایقی قبل شخصِ مذکور با اطلاع از اینکه من قهرم پیام شب بخیر فرستاده و من قصد جواب دادن ندارم :)

خلاصه.. امشب اولین شبی بود که از صبحش همدیگه رو ندیدیم. فک میکنم گاهی از این شبا لازمه

اصلا دوران نامزدی مزخرف ترین دوران زندگیه! :/ والا.. ینی چی مثلا؟ همسر شرعی و قانونیت رو باید حساب شده ببینی و زششششششته اگه زیادی پیش هم باشین. آخه کجاااای این دنیا اینجوریه؟؟ کی این عرف رو تعیین میکنه؟؟ وقتی ما شرعا و قانونا زن و شوهریم چرا باید برای دیدن همدیگه حواسمون باشه که یه وخ زشت نشه؟؟!!

مرسی‌، اَح :/

بعدانوشت: یکشنبه امتحان میان‌ترم دارم و از عصر تا حالا کتاب روی میزم جلو چشممه ولی نتونستم بخونم. ینی حسش نبود :/ ( اینو نوشتم که احیانا اگر نمره‌م کم شد دلیلش یادم بیاد :) )

بعدتر نوشت: امشب برنامه‌ای که چن وقته همش تو ذهنم میچرخه رو روی کاغذ میارم! تاماااام

41

ازدواج نکنیییییییییییییییییییییییییییید

ازدوااااااااااااج نکنیییییییییییییییییییییییییییییییید

آقاااا ازدوااااج نکنییییییییییییییییدددددددددددددددد


+ با دااااااااد و هوااااااااااااار بخوانید !!!!!

40

"رفتار، نگرش رو عوض میکنه"

این عبارت رو بهمون یاد دادن ولی تا چیزی رو تجربه نکنی نمیتونی کاملا درکش کنی. وقتی تجربه کردی و برات حل شد، میتونی به دیگران هم توصیه کنی

+ تمام حجم قفس را شناختیم.. بس است. بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم (همینجوری یهویی! حال و هوام با این جمله یکی بود)

39

احساسِ غریبی بین خانواده شوهر که یهویی میاد، خر است :/

38

+دیشب یه کاغذ و خودکار اورد داد بهم، گفت تو زندگیت هرچی هدف داری بنویس اینجا. یه لحظه فکر کردم و دیدم جز یکی دوتا هدف کلیشه‌ای چیزی به ذهنم نمیرسه!

جالب بود برام

با اینکه جدیدا خیلی خیلی فکر میکنم ولی تا بحال به طور جدی در مورد اهداف ریز و درشت زندگیم فکر نکرده بودم

بیایم فکر کنیم ببینیم از زندگی چی میخوایم و برای رسیدن بهشون چه کارایی باید انجام بدیم و در چه بازه زمانی!

+دیشب یه نتیجه جدید گرفتم!

آدم‌های موفق به این عقیده هستند که "یا موفقیت یا مرگ" :) و به همین دلیلم موفق میشن. تلاش و کار هیچکسو تا حالا نکشته. بیایم برای رسیدن به خواسته‌هامون از جون مایه بذاریم و فقط شعار ندیم!



37

تو آدم بزرگی نشدی.. چون برای بزرگ شدن تلاشی نکردی

36

شوهرداری یعنی فقط سیاست! همین و بس


+ یادم باشه بیام در موردش حرف بزنم

شمال. منزل دوستش. رفتار با سیاست زنِ دوستش و استقبالِ همسر

35

خانواده شوهر هرچقدم باهات صمیمی باشن بازم خانواده‌ شوهرن :) خانواده تو نیستن. بازم یه مرزی بین تو و اونا هست. اونا یه طرفن و تو یه طرف. حالا این شوهرته که تصمیم میگیره چجوری این فاصله رو مدیریت کنه. کلا بره وایسه اون طرف و تو رو ول کنه و درنتیجه زندگیو زهرمار کنه. میتونه کلا بیاد طرف تو . میتونه‌ام یه پاشو اینور بذاره و یه پاشو اونور

تامام!

34

اصلا پیج اینستا رو نباید هیچ دوست و آشنایی داشته باشه که راحت بتونی هرچه دلت تنگت میخواهد بگویی :/ چه معنی داره ببینن و هزارجور حرف دربیارن :/ والا..