15

+ یهویی دلم یه جوری برا همسر تنگ میشه که واقعا ناچار میشم بهش پیام بدم یا زنگ بزنم با اینکه میدونم ممکنه تو جاده باشه یا نتونه گوشی دستش بگیره :(

+ همش حس میکنم تو لباسم مورچه هست و داره رو بدنم راه میره. فقط همین غلبه دم مونده بود :/ صفرا و سودا کم بود

+ فردا صبح دیگه مجبورم به کارام برسم وگرنه از گروه حذف میشم :(

+ یعنی میشه یهویی فردا صبح بیدار شم ببینم همسر پیام داده که توراهم دارم میام :) مثل دیروز عصر *_*

+ روزهای سخت هم شیرینی خاص خودشونو دارن. بستگی داره از کدوم زاویه بهشون نگاه کنی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد