+ یهویی دلم یه جوری برا همسر تنگ میشه که واقعا ناچار میشم بهش پیام بدم یا زنگ بزنم با اینکه میدونم ممکنه تو جاده باشه یا نتونه گوشی دستش بگیره :(
+ همش حس میکنم تو لباسم مورچه هست و داره رو بدنم راه میره. فقط همین غلبه دم مونده بود :/ صفرا و سودا کم بود
+ فردا صبح دیگه مجبورم به کارام برسم وگرنه از گروه حذف میشم :(
+ یعنی میشه یهویی فردا صبح بیدار شم ببینم همسر پیام داده که توراهم دارم میام :) مثل دیروز عصر *_*
+ روزهای سخت هم شیرینی خاص خودشونو دارن. بستگی داره از کدوم زاویه بهشون نگاه کنی