30

یک ساعت و نیمه نشستم تو ماشین. با همسر ماشینو آوردیم تعمیرگاه. اگه اینستا و پی دی افِ کتابِ مورد علاقم نبود تا حالا کلی سرش غر زده بودم :)

همسر امشب میره و تا شنبه نیست.. خیلی دلگیره.. کاش میشد حداقل باهاش برم..

کلی دلم میخواد یه مسافرتِ اساسی بریم ولی میدونم حالا حالاها فرصتش پیش نمیاد

این روزا اصلا کارام رو برنامه نیست. همش الکلی پلکی میگذره. هر روزم به خودم میگم دیگه امروز اونجوری که باید باشه میشه، ولی بازم بی برنامگیِ همیشگی :)

خلاصه.. نیاز به یه تکون اساسی دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد