46

امروز روز اول پریودم بود. همیشه اولین روز برام سخت ترین روزه. درد شدید و بی حالی در حد غش کردن!

الانم در حالی دارم تایپ میکنم که ۲ تا کدئین خوردم + مفنامیک + سرماخوردگی

امروز فهمیدم همسری که انتخاب کردم اصلا آدمِ همراهی نیست. در اوجِ درد و بی حالیِ من به فکر چایی خوردنش بود :)

منم رفتم ادای استفراغ رو درآوردم ببینم چیکار میکنه. دویدم داخل دستشویی و عُق زدم چن بار. همونجور که دراز کشیده بود فقط گف الییی چیشده؟؟ دوباره عُق زدم‌. باز گفت الییی چیشده؟؟ منم درو باز کردم گفتم هیچییییی. یه آب به صورتم زدم اومدم بیرون و کاملا سرحال خونه رو جمع و جور کردم. آخرشم بهم گفت تو منو اسیر کردی :) از وقتی متاهل شدم نمیتونم برم خونه خودمون‌... منم هیچی نگفتم.. سکوت کردم و نشستم یه گوشه.. 

داره کم کم سردم میکنه..

اگه سرد بشم دیگه تمومه ..

خدایا کمک..


+ دیگه سرگیجه نمیذاره بنویسم.. حالم خوب نیس.

46

کاش شوهرم فقط مال خودم بود..

دلم نمیخواد حتی با مامانش شریک بشم :/ حس بدیه که یه بخشی از شریک زندگیم مال چن نفر دیگه هم هست :/

45

بعضیا چقد روحشون سفیده..

آدم حس میکنه درونشون یه دریا آرامش هست که هر ناملایمتی و میندازن تو اون دریا و به راحتی حل میشه.. از بین میره

خوش بحالشون که انقد حالشون خوبه..

ولی بعضیای دیگه درونشون پر از تنش و سیاهیه..

انگار حتی قشنگ‌ترین چیزا وقتی به این آدما میرسه سیاهش میکنن..


+ مامان چطور میتونی انقد سفید و آروم باشی..؟

+ حالا میفهمم معیارِ بهشت و جهنمی شدنِ آدما چیه..

+ خدایا چقد تو بزرگی‌‌.. چقد ما رو دوست داری و چقد ما اینو نفهمیدیم..

44

پزشکی قبول میشم

برگه قبولی رو پرت میکنم جلو همشون

بعد خودمو ازشون میگیرم.. تمومش میکنم..

ولی قبل تموم شدن، خودمو ثابت میکنم بهشون..

اگه اینکارو نکنم ینی همه حرفای بابا در موردم درسته..

اگه اینکارو نکنم ینی همه تهمتایی که بهم زدن درسته


+ الان بیییی نهایت درک میکنم که چرا جوکر شد جوکر!

فیلمش رو برای بار هزارم میبینم :)

43

بعضی شبا رو نباید یادم بره

نباید یادم بره پدری رو که نذاشت حتی یک روز از زندگیم حالم خوب باشه و مال خودم باشم

نباید یادم بره.. حتی دورانِ نامزدیِ منو زهرمارم کرد

لطفا یادم نره.. جزئیاتِ زندگیِ متاهلیِ منو نشست پیش همه گفت 

نباید یادم بره.. اطرافیانی که منو قضاوت کردن

نباید بدیایی که بهم شده رو یادم بره..


+امروز فهمیدم من نمیتونم یه روانشناسِ خوب بشم چون خودم روحِ سالمی ندارم

+امشب یه شبِ خاصه.. چون یه تغییر اساسی میخوام به زندگیم بدم..

+ امشب یه بغضِ گنده اومد تو گلوم ولی فقط یه قطره اشک از چشمم افتاد.. بعدش بی حس شدم.. این ینی زنگ خطر!

+بابا امشب پیش همه گفته من نمیذارم همسر شبا بره خونشون.. آبروی دختر خودشو پیش اونهمه آدم برده :) نباید یادم بره.. لطفا یادم نره...لطفا...